پایگاه اینترنتی آخرین بت شکن

محمدرضا محمدزاده سه شنبه 24 بهمن 1391 19:45 ::

دلنوشته ها خدمت صاحب الزمان (عج)

آرام جان
 دل آشفته‏ام درمان ندارد
به جز وصل رخت سامان ندارد
دل مجنون من در انتظارست‏
به غير از دوريت هجران ندارد
اسير خال و گيسوي تو مست است‏
به غير از عهد تو، دوران ندارد
دلم در باغ حُزنت گشت خاموش‏
مگر، جز ياد تو بستان ندارد
بيا و بر دلم آرام جان باش‏
كه غير از قُرب تو درمان ندارد
   محمود معلمي - فارغ التحصيل ادبيات عرب - زابل‏
----------------------


آشناتر از آني كه تو را بخوانم.
آشناتر از آني كه تو را بخوانم.
نزديك‏تر از آني كه تو را بيابم.
به هر چيزي مي‏نگرم نشان از تو دارد.
هر روز در پنهان‏ترين نجوايم نام تو بر زبان مي‏آيد.
در انتظار سبزترين روزهاي حضورت گلدان‏هاي خالي را پركرده‏ام و قلمه‏هاي نازك نيلوفر و شقايق را نشازده‏ام، تا با آمدنت قلبم با زيباترين گل‏ها، مقدمت را گرامي دارد.
تو مي‏آيي و جهان به اميد آمدنت برپاست.
   مريم باي - آزاد آزاد شهر - علوم سياسي‏
----------------------

آفتاب حقيقت
 هر چقدر خواستم چيزي بنويسم اما ديدم نه بيان شيوايي دارم و نه قلم رسايي كه در شأن آقا بنويسم، اما براي اين كه بنده هم از قافله عقب نمانم فقط اين را بگويم كه:
آقا من هم دوستتان دارم، اگر من هم لياقت داشته باشم منتظر شما هستم و هر صبح كه مي‏شود با شما عهد مي‏بندم... خلاصه روزم را با ياد شما آغاز مي‏كنم هر وقت طلوع آفتاب را مي‏بينم دلم سرشار از شور و شوق مي‏شود و با خود مي‏گويم آيا آن روز را من خواهم ديد كه آفتاب حقيقت بيايد.
   مشترك 579142
----------------------


آفتاب دل
اي خورشيد پنهان در وراي ابرها! اي سرو افروخته در دشت‏هاي خاموش! اي قامت رعناي عدالت! اي دادرس مظلومان! اي فجر اميد! اي فرياد آزادي! اي پيشواي محرومان! اي حامي مستضعفان و اي انقلاب‏گر پيروز! هر روز كه دستهامان مي‏رود تا پنجره‏ها را بگشايد، اميدهامان اين است كه اين بار آفتابي بتابد. آفتابي كه خانه‏هاي دل را نور باران كند. اي عزيزي كه در دل‏ها حاضر و از چشم‏ها پنهاني، ما لاله‏هاي انتظار را در قلب‏هامان هر روز آبياري مي‏كنيم و چشم بر راه گذاشته‏ايم تا تو بيايي و با مژگانِ ديدگانمان، فرش راهت را جارو كنيم و لاله‏هاي سرخمان را به پيشگاه تو بنشانيم.
   حسينعلي اكبري آرباطان - تبريز - علوم تربيتي‏
----------------------


آفتاب هدايت
چشمان منتظر ما، منتظران به خون بارش رفته است و با اين قلب به كينه رفته نمي‏توان تو را ديد، دستهاي به گناه آلوده‏مان رو به پنجره‏هاي نيايش است ولي با اين همه ناصوابي نمي‏توان تو را نظاره‏گر شد.
تو را مي‏طلبيم، اي آرامش روحهاي آزرده، نور تو را در اين ظلمت شب خواهانيم تا روز را درك كنيم. اي آفتاب هدايت هرچه زودتر بر ما بتاب و ما را ياري فرما!
مولا جان! به تو محتاجيم! منتظران، منتظرند.   راضيه مسعودي - كارشناس علوم اجتماعي - دانشگاه پيام نور گچساران‏
----------------------

آقا جون...
 تمام جمعه‏ها چشم انتظارم
گل رويت ببينم در كنارم‏
حديث عشق تو هر صبح جمعه‏
در آن دَم من ز هجرت بي قرارم‏
بيا در نُدبه با ما همنوا شو
سرآيد با وجودت انتظارم‏
بيا اي مرهم زخم دل من‏
كه از خال رُخت من در خُمارم‏
بيا اي گوهر تابنده عشق‏
گدايي تو را من افتخارم‏
   محمود معلمي - فارغ التحصيل دانشگاه زابل - ادبيات عرب‏
----------------------

آقاجان دستم را بگير
 اي نگار دلنشين من! دستان لرزانم بر قامت رعناي تو تكيه دارد و پاهاي استوار تو گام من را براي زندگي نگه مي‏دارد.
اگر تو نبودي... اگر تو نباشي آهوي رميده دلم يك لحظه هم تاب ندارد. اگر روي از من برگرداني... نه.. من تو را دوست دارم و مي‏دانم كه تو مهرباني. آري از پدر هم مهربان‏تري، حتي اگر هر لحظه با خنجر گناهم وجود تو را زخم بزنم تو باز هم براي من گريه مي‏كني.
آه... از اين همه مهرباني تو و سنگدلي من! آقاجان به خاطر دل سنگم از تو مي‏خواهم كه رهايم نكني و من را از لطفت محروم نكني. آقاجان دستم را بگير و در اين دوران سخت پناهگاهم باش! زمين شكافته دلم در حسرت تو به اعماق جدايي فرو مي‏رود. بيا و اين دم آخر چشم و جودم را به ديدن رخسارت منوّر كن.
   مشترك 581483 - يزد - علوم قرآن و حديث‏
----------------------


أين الشموس الطالعه‏
مجنون‏تر از ليلي      ليلي‏تر از مجنون      گشتيم دنبالت      در كوه و در هامون‏
در انتظار تو      عمريست مي‏سوزيم      دلهايمان آتش      چشمانمان پرخون‏
يك لحظه مي‏خنديم      يك لحظه مي‏گرييم      محصول عشق توست      اين حال ديگرگون‏
هر روز مي‏خوانيم      قرآن چشمانت      فردا جهان سبز است   والتين و الزيتون.
   شهبازي.
----------------------

اباصالح، دلم سامان ندارد
اباصالح، دلم سامان ندارد
مگر هجران تو پايان ندارد
اباصالح، بيا دردم دوا كن
مرا با ديدنت حاجت روا كن
ابا صالح، تو خوبي، من بدم بد
مرا از در گهت ردم مكن رد
اباصالح، چه خوش زيبنده باشد
كه تو لعل لبت پر خنده باشد
اباصالح، عزيز آل ياسين‏
بيا در جمع ما آقا تو بنشين‏
اباصالح، چه خوش فرخنده باشد
كه خورشيد رخت تابنده باشد
   فرستنده: مصطفي شهيدي - شهيدباهنر كرمان - دبيري زبان‏
----------------------

ادركني يا مولا...
 چه بگويم از از فراقت كه به دل نمانده طاقت‏
به كه شكوه ات نمايم ز چه رو كنم شكايت؟
همه عيب مي‏كنندم كه نشان از تو ندارم‏
دل من زغصه خون شد به كه گويم اين حكايت؟!
گل و لاله‏هاي صحرا شده آتشين مِهرت‏
غم داستان عشقت بشنيده‏ام روايت‏
چو قدم نمي‏گذاري به دو ديده‏ام نظر كن‏
كه نگاه سبز مستت بنمايدم كفايت
به صبا سپرده‏ام دل كه تو يار بهتريني‏
برساند اين پيامم ز تو آردم رضايت‏
   منيژه امامي مقدم - تربيت بدني - شهيد رجايي‏
----------------------

اكنون كه اين مطلب را مي‏نويسم غروب جمعه است
 نه يك جمعه معمولي، جمعه‏اي كه شب تولد خانم، حضرت فاطمه‏زهراعليها السلام است.
جمعه‏هاي انتظار را يكي يكي پشت سر مي‏گذاريم و بدون اينكه به ديدار يار پيوند بخورد سپري مي‏كنيم اما...
اما بارها از خود پرسيده‏ام خيلي از ماها كه دم از انتظار يار و مولايمان مي‏زنيم، دعاي فرج مي‏خوانيم، دعاي ندبه مي‏خوانيم دعاي عهد مي‏خوانيم و...
آيا تا به حال به معناي واقعي، منتظر مانده‏ايم. واقعاً منتظر بوده‏ايم.
وقتي منتظر آمدن كسي هستيم چه حسي داريم؟ مضطرب مي‏شويم، با گذشت هر ثانيه كه مي‏گذرد كارهايمان را رديف مي‏كنيم، خانه را مرتب و آب و جارو مي‏كنيم، آرام و قرار از دلهايمان مي‏رود ولي واقعاً آيا اين حس انتظار را هر عصر پنج‏شنبه و صبح جمعه هم داريم؟!
   بنت الهدي احمدي - پرستاري - ع.پ گلستان‏
----------------------

اگر مي‏دانستم كجايي

به شوق ديدارت پاي در راه مي‏نهادم و دل از دنيا و ظواهر زود گذرش مي‏كندم و از همه درياها و اقيانوسها و كهكشانها و صحراها مي‏گذشتم و مسير صعب‏العبور انتظار را پاي پياده طي مي‏كردم تا به كوچه‏هاي سبز وصال برسم. و عطر گلهاي صلوات را همراه با شبنم عشق پاك تقديمت مي‏كردم.
   ز.ع دانشگاه اصفهان، عربي.
----------------------


السلام علي المهدي الذي و عدالله عزوجل - به الامم
چراغ خانه را روشن كنيد، آواز بگذاريد
كسي بايد بيايد، لاي در را باز بگذاريد
بيفشانيد آبي بر حياط و يادتان باشد
كه در بالاي مجلس چهار بالش ناز بگذاريد
الا دلهاي تمرين كرده دور از او پريدن را
از اينجا تا رسيدنگاه او پرواز بگذاريد
بياييد، بيشتر گل مي‏دهد بيش انتظاران را
اگر دل كنده‏ايد از اين صبوري باز بگذاريد
نگاهش راهزن بسيار دارد من كه مي‏ترسم‏
مگر در رهگذار چشم او سرباز بگذاريد!
   فرستنده: مشترك 031264 - علوم پايه - فردوسي مشهد
----------------------

السلام عليك يا ابا صالح (عج)
 توي آسمون بي تو، يه ستاره مونده تنها
يه ستاره‏اي كه شايد، نرسه به صبح فردا
يه ستاره‏اي كه قلبش، لب قله غروبه‏
با خودش ميگه هميشه، تو اگه بياي چه خوبه‏
نكنه يه وقت بيايي، كه ستاره مرده باشه‏
آرزوي ديدنت رو، تو خاكا برده باشه‏
مي‏دونم يه روز ميايي، كه نمي‏دونم چه وقته‏
ولي اينو خوب مي‏دونم، بي تو بودن خيلي سخته‏
گل نرگس، گل نرگس، گل من، مسافر من‏
بخدا اگر بميرم، نميري ز خاطر من‏
   عاليه حسني - اديان و عرفان - سمنان‏
----------------------

السلام عليك يا بقية اللَّه في ارضه
 ... مشتاق‏تر از آنم كه بنشينم و منتظر بمانم؛ منتظر روزي، شايد روزي دور، روزي غريب، شمردن روزهاي نبودنت بي قرارم كرده است، اما اي هميشه جاري، اي حضور هماره، مي‏خواهم اين بار به دنبال نقشه گمشده مهر تو پرواز كنم؛ اين بار تو را خواهم يافت. ايمان دارم. نمي‏دانم چگونه، كجا و از كدام سو به دستان مهربانت مي‏رسم ولي اميدوار و شاد، دل به دريا مي‏سپارم و طوفان هرگز در من اثر نخواهد كرد.
اي دل بشارت مي‏دهم خوش روزگاري مي‏رسد
يا درد و غم طي مي‏شود، يا شهرياري مي‏رسد
اي منتظر! غمگين مشو، قدر تحمل بيشتر
گردي بپاشد در افق، گويي سواري مي‏رسد!
   مشترك 031264 - مشهد - علوم پايه‏
----------------------


السلام عليك يا فارس الحجاز
ديرگاهي است كه تو را مي‏شناسم. از آن زماني كه خود را يافته‏ام غروبهاي جمعه هميشه برايم دلتنگ كننده و دلگير بوده است، وقتي با نام زيبايت آشنا شدم معناي غربت و كسل بودن غروبها را يافتم. آن زمان لحظات آخريني بود كه منتظران ظهورت دعاي سمات را اشكبار زمزمه مي‏كردند شايد كه بيايي اما تاكنون كه در پرده غربتي.
مهدي جان! تو حاضري و مارااز وراي ابر غيبت هماره نگهبان و مراقب.
مي‏دانم اگر لحظه‏اي لطفت از سرمان برداشته شود آن لحظات طوفاني‏ترين زمانهاست. مولا! تنها تو را مي‏شناسم و براي درد دل تنها گوش شنواي توست كه پذيراي دل دردمند ماست.
مولاي، غريب! من نيز از تو درد آشناتر در اين روزها هيچ كس را ندارم، روزهاي بي كسي و تنهايي، روزهايي كه مي‏دانم در قافله عشاقت خيلي عقب مانده‏ام. آنها بال درآورده‏اند و پاي ره مي‏سپارند و سير و سلوك مي‏كنند امامن با پاي لنگ و سنگ در راه بادلي ظلمت گرفته، گريان بر جاي مانده‏ام. قفلي زنجيردار مرا نمي‏گذارد كه ره پيمايم. مولا خود پناهم ده. مولا خود نجاتم ده.
   نيره يوسفي چوبيني - آزاد شهركرد
----------------------


امام زمان
 ياران مهدي را بايد در ميان سلاح بردوشان و كفن پوشان و جان بركفان و مبارزان و سنگر نشينان و خدمت‏گذاران به اين انقلاب و تقويت كنندگان سپاه دين و حرمت گذاران به خون و خانواده شهيدان يافت.
نه در ساكنان و بي تفاوتان! و نه در رفاه زدگان و عافيت طلبان.
يا مهدي! «حضور» چون «غيبت» تو، زمان و تاريخ را آكنده است؟!
حاضرترين حاضران ،به گردپاي «حضور غايبانه‏ات»نمي‏رسند.
اي معني حضور در غيبت!
   از جواد محدثي - فرستنده مطهره اثني عشري‏
----------------------


انتظار، زيباترين ترنم روزگار
 هر صبح و شام، بلكه لحظه به لحظه، بايد در انتظار مقدم فرخنده‏اش نشست؛ چرا كه رستن از تمام بدي‏ها و دل بستن به تمام خوبي‏ها جز با ظهور مقدس او ممكن نيست انتظار ظهور، آمادگي براي رهيدن از تمام زشتي‏ها و رسيدن به تمام زيبايي هاست. انتظار ظهور، آرزومندي براي تحقق تمام فضيلت‏ها و شرافت‏ها است. انتظار ظهور، چشمداشت رهايي از ظلم و بيداد و تحقق عدل و داد است. انتظار ظهور، تجديد قوا براي تحولي عظيم و انساني است. انتظار ظهور، حركتي پرشتاب به سوي حياتي پاك و نوراني است.
----------------------


انتظاري تلخ
انتظاري تلخ‏
كه بر در و ديوارهاي كوچه باغ‏هاي رؤيايي عبور تو
غمنامه چهره مي‏شد
و چشم به تمامي دروازه هايي كه رو به سوي غربت گشوده مي‏شد
دوخته بود
شب‏ها و روزها
آويزه‏هاي بلورين اشكم را
فراروي خيال تو مي‏گرفت؟ تا ترا باز يابد
ترا...
   نيره ده‏آبادي - آزاد سبزوار - حسابداري‏
----------------------


او مي‏آيد با آواي ...
او مي‏آيد با آواي أنا المهدي و در جام جانهاي عاشق شراب وصل مي‏ريزد و سرگشتگان وصالش را سرمست مي‏نمايد و فرياد جانسوز «متي ترني و نراك» عاشقانش را براي هميشه پايان مي‏دهد. او مي‏آيد از پس ابرهاي تيره ظلمت كه بر ديدگان بشريت نقش بسته است. آن حضور بي پايان از پس غيبت كبري مي‏آيد تا ديگر كسي حاضر پنهان را غايب ننامد.
بقيه‏الله مي‏آيد تا باب‏الله گشوده شود و همگان وجه‏الله را به نظاره بنشينند او مي‏آيد و شقايقهاي شهيد مي‏رويند و پروانه‏هاي عاشق اين بار بجاي شمع سيدشان بدور خورشيد ساداتشان پرواز را از سر مي‏گيرند و شمع نيز ققنوس عشق مي‏شود و علمدار پروانه‏ها مي‏آيد و پروانه‏ها را به ضريح ياس مهمان مي‏كند.
آن آيه نور و تطهير مي‏آيد و به يمن قدومش جهان را منور و مطهر مي‏كند. وقتي او مي‏آيد همگان مي‏فهمند خورشيد نورش را از چه كسي امانت گرفته و گلها عطرشان را از كه يادگاري گرفته‏اند و مي‏فهمند چرا لاله‏ها هميشه داغدارند و نرگسها هميشه چشم انتظار و خواهند فهميد چرا ندبه‏ها جانسوزند و غروب جمعه‏ها دلگير.
   مشترك شماره 072502
----------------------

اي پسر زهرا!
 سلام بر تو اي آنكه برگ برگ دفتر زمان در انتظار ديدن حضورت و به اميد لحظه ظهورت خسته‏تر از آهنگ بي صداي شكفتن، غنچه اشك در باغ خزان زده چشمي منتظر ورق مي‏خورد.
بيا و اشك خستگي را با دستان پر مهرت از گونه‏هاي سرد ثانيه‏ها پاك كن تا از ترنم باران حضورت پنجره مكدر اميد از سنگيني غبار غم شسته شود. اي بهار خفته در انجماد سرد زمان‏
اي پسر زهراي اطهر، بيا...
   فريده فرح‏بخش، دانشگاه شيراز، دانشكده كشاورزي‏
----------------------


اي طلوع فجر
 باز هم در گوشه‏اي بر قلبمان خنجر زدند
باز قلب مادري را تا ابد نشتر زدند
باز اشك كودكي با دست حسرت پاك شد
گونه‏هاي مادري با اشك غم نمناك شد
باز هم پرپر شده گلهاي سرخ عاشقي‏
باز زنداني شده آزادي و آزادگي‏
باز هم خون و گلوله آتش افروخته‏
باز هم دستان خالي، خانه‏هاي سوخته‏
باز تنديس هبل در شكل انسان آمده‏
باز عصر جاهليت وار دوران آمده‏
مهديا تا كي ببينم ظلمت و دجاله را
يا كه تكرار سرود شوم نفي لاله را
   اكرم محمودي - پرستاري - علوم پزشكي سبزوار
----------------------


اي گل زهرا
تو در طنين نگاهت            تو در ابهت كلامت         و تو در رويش اقتدارت
به سان فرياد بلند زماني      تو سراينده نوري      تو ستايشگر هويي‏
تو همآوازه عشقي      تو عصاره انديشه هستي      تو قاموس عدالت‏
تو ديوان ترنم         و من اينك كويري و ملول         ملول از ملال روزگار
كه هر لحظه گناهي سنگين      پشت فلك مي‏خمد      و جهان در انتظار طلوع توست‏
اي گل زهرا      بيا و در آدينه وصلي   بر چشم انتظار هستي      زيباترين جلوه‏ها را ببار
   فرستنده: پاشايي زرنق بهرام‏
----------------------


اين الطالب بدم المقتول بكربلا
 شنيده بودم كه مهدي(عجل ا... تعالي فرجه الشريف) جمعه مي‏آيد و باز هم شنيده بودم كه مولايم عاشورايي، خواهد آمد. از وقتي تقويم سال 81 را نگاه كردم و ديدم كه عاشوراي دوم اين سال روز جمعه است، در دل، خود را تبشير و انذار مي‏دادم كه عجله كن! شايد آخرين سالي باشد كه مي‏تواني خودت را آماده بودن در ركاب مولايت نمايي.
عاشورا از راه رسيد، ندبه را با حاج مهدي منصوري از حسينيه حضرت وليعصر (عجل ا... تعالي فرجه الشريف) زمزمه كردم، تمام فرازهايش را با گوش جان شنيدم و تكرار كردم. به اميد اين كه آخرين صبح بي ظهور است و فرياد «هل من ناصر ينصرني» امام حسين‏عليه السلام را اين‏بار مهدي(عجل ا... تعالي فرجه الشريف) پاسخ خواهد گفت و نيازي نيست اصغرعليه السلام خود را بر زمين بيفكند.
غروب يازدهم است و دلم سخت گرفته است. نمي‏دانم چرا من به جاي رقيه‏عليها السلام احساس غربت مي‏كنم. دوست داشتم امسال ديگر رقيه‏عليها السلام به اسارت نرود، دوست داشتم مهدي(عجل ا... تعالي فرجه الشريف) بيايد و عمه كوچك خود را از زير ضربات تازيانه بلند كند و فرياد برآورد: «انا بقية اللَّه» و در پايان:
دلم از پونه‏ها سير است آقا
تمام باغ دلگير است آقا
كسي فانوس گلها را شكسته است‏
نمي‏آيي مگر؟! دير است آقا!
   مشترك 810203 - ع پ اراك‏
----------------------


بحر طويل‏
اي جان من قربان تو، كز عشق تو گرديده دله مأيوس و پژمرده كه كس را نيست جز تو مرحمي بر وي گذارد، كه جانا قلب من گشته است چون آهن كه اندر كوره آهنگري هر روز دست روزگاران ضربتي بر وِي نوازد، كه گر بينم تو را چون ابر دل فصل بهاران هي بگريم، هي بگريم، گر شود اتمام آب ديده‏ام زان چشم ابتر خون بريزد، تو اي مه روي عالم، كز دَم تو اين جهان سرد و خشك و پر ز ظلم و دشمني گردد همي گرم، وز قدوم تو پر از حق مي‏شود، گر چه اين طفل حقير  جاهل بي منتها از جهل، پا اندر ركاب توسن پستي است، اما در دلش داغي ز مهر تو نهان دارد،
بيا و دست ما گير و رها كن دل از اين ظلمت، از اين غربت كه چون ابر تكه‏هاي پر سياهي لكه بر لوح سفيد فطرت اندازد، تو اي محبوب ما! رويت نما! تا كي نشستن چشم در راه تو بستن، تا تو آيي و شود چشمان ما بل جان ما روشن ز نور روي زيبايت.   ناصر عمادي - علوم تربيتي دانشگاه اصفهان‏
----------------------


بر قامت دلرباي مهدي(عج) صلوات
قيامت قامت و قامت قيامت
قيامت مي‏كند اين قدّ و قامت‏
مؤذّن گرببيند قامتت را
به «قد قامت» بماند تا قيامت‏
   بر قامت دلرباي مهدي(عج) صلوات‏
   ناصر عمادي - اصفهان - علوم تربيتي‏
----------------------


منجي
 خدا كند كه دل من فقط براي تو باشد
درون كلبه قلبم هميشه جاي تو باشد
مرا نسيم نگاهت به باغ آينه‏ها برد
خوشا كبوتر عشقي كه در هواي تو باشد
قنوت سبز نمازم به التماس در آمد
چه مي‏شود كه مرا خيري از دعاي تو باشد
به گور مي‏برد ابليس آرزوي دلش را
اگر كه تكيه دستم به شانه‏هاي تو باشد
در اين ديار، حريمي براي حرمت دل نيست‏
بيا حريم دلم باش تا سراي تو باشد
خدا كند كه دلم را به هيچ كس نفروشم‏
خدا كند كه دل من فقط براي تو باشد
   برگرفته از نشريه گل نرگس‏
   مشترك 072593 - گفتار درماني - ع پ فاطميه قم‏
----------------------


يوسف زمان‏
من به تو فكر مي‏كنم هر چند كه در حجم خاكستري ذهنم نمي‏گنجي، من از تو مي‏گويم اگر چه زبانم را بيرون كشيده‏اند و براي تو مي‏گريم هر چند خشكيده‏ام.
گاهي فكر مي‏كنم اگر تو بيايي و مرا با تو تنها بگذارند چه مي‏كنم؟! چه مي‏گويم!؟
يقين آن روز تنها گريه خواهم كرد، تمام شعرهايم، ذهنم، انتظارم و تمام وجودم را برايت گريه خواهم كرد.
عزيز من! دل من به اندازه تمام غنچه‏هاي دلتنگ، تنگ است و شبهايم آنقدر تاريك كه جغد و تنها يك جغد هم به شب‏هاي ما سري نمي‏زند.
اينجا محرم غوغا مي‏شود. ناله‏هاي در گلو فرصت خروش مي‏يابند. زينب گون مي‏گريند و داستان غربت انسان را دوره مي‏كنند. هر كدام در سينه، گودال قتلگاهي دارند و غروب جمعه‏ها كه نيزه‏هاي غفلت را كنار مي‏زنند چشم زينبيشان هزار بار مي‏گريد. اينان بين الحرمين عقل و دل را هزار بار پيموده‏اند، بر تل عشق رفته‏اند و سر بريدن دل را به تماشا نشسته‏اند. شام چرا، كه تا دامهاي شيطان اسيرانه مويه كرده‏اند و تازيانه خورده‏اند.
اين دل‏هاي زخمي فراق را كدام صوت داوودي التيام مي‏بخشد. بوي پيراهن كدام يوسف چشمهاي به هم ماسيده‏مان را باز مي‏كند. از هر غيبت بيرون بيا. اگر نمي‏شود، پيراهنت را به باد صبا بسپار كه يعقوبيان در فراقت نه تنها كور كه پوسيده‏اند.
مهدي جان! بيا و انتظار كشنده‏ام را قصاص كن.
   مشترك شماره 581581
----------------------


لن تراني...
 سرم را به زانوي خود مي‏نشاني
دلم تنگ تنگ است اي بي نشاني‏
گرفته است بعض گلويم، برايم‏
كمي اشك، باران، غزل، مي‏رساني
من امشب دلم را به دستت سپردم‏
بعيد است احوال من را نداني‏
در اين قرن سيماني بي مروت‏
دلم را كدامين طرف مي‏كشاني‏
من امشب سياه و سفيدم، ولي تو
بلنداي زيباي رنگين كماني...
از آن چشم‏هاي پر از توت و لبخند
برايم كمي بيشتر مي‏تكاني...
چرا بوي گريه گرفته دل من
نباشم ببينم بهارم، خزاني‏
غريبه برايم چراغي بياور
نمي‏بينمت‏ها... كجا... لن تراني؟
شنيدم كه مي‏آيي از سمت كعبه‏
سرم را به زانوي خود مي‏نشاني؟
   مشترك 581533 - زابل - كشاورزي‏
----------------------


جهان، تشنه ظهور
 هر آدينه عروج صبر عاشقانت را از نيلوفر ايمان با گويش سكوت و نگاه تحسين بدرقه مي‏كنم و غروبي را به نظاره مي‏نشينم كه بي ظهورت رنگ غم گرفته است. عاشق بيقرارت هر آدينه پنجره انتظار را، رو به باغ سبز اميد مي‏گشايد و با ديده تخيل، ذوالفقار عدالتت را بر روي قله‏هاي رهايي و سرافرازي مي‏نگرد.
اين جا دوستي در لفافه الفاظ دروغين پيچيده مي‏شود، وفا بي‏معني و سادگي، حماقت تلقي مي‏شود. كي مي‏آيي تا قلب‏هاي سنگي و يخين را با نگاه روحاني ات بشكافي و ذوب نمايي. كي به وفا، محبت، عشق و صميميت معنا مي‏بخشي. كي جامه زيباي عدالت را بر پيكره كريه استبداد و ظلم مي‏پوشاني. كي عشق را معنايي دوباره مي‏بخشي.
بيا اي آنكه جهان تشنه ظهور توست.
   راضيه كارآمد
----------------------




















 



مطالب تصادفی



اولین حکومت مهدوی
تعداد بازدید:<-PostHit->

آرماگدون
تعداد بازدید:<-PostHit->

ایرانیان
تعداد بازدید:<-PostHit->

او مسلمان نیست.
تعداد بازدید:<-PostHit->

مطالب مرتبط



<-PostTitle->
تعداد بازدید:<-PostHit->

مطالب پر بازدید



قلب خون مهدی (عج)
تعداد بازدید:14197


سریال ضد اسلامی عمر فاروق
تعداد بازدید:6208


سرداب سامرا
تعداد بازدید:4729


خونین جگر
تعداد بازدید:4713


مدل گوشی شما چیست؟
تعداد بازدید:4314
صلوان یادت نره!!!!

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: